دل شکسته آسمانی
بعضی وقتها هست که احساس میکنی افتادی ته یه چاه... همه چیز تاریکه..حتی دیواری نیست که دستت رو بهش بگیری و بالا بری... ولی میدونی که چاهه...یه چاه عمیق...عمیق ترین چاهی که تا به حال دیدی... دلت میخواد یکی پیدا شه و دستتو بگیره... ولی هیچکس نیست...هیچکس.. دلت میخواد گریه کنی..زار بزنی..ولی حتی هیچکس نیست که به هق هقت گوش بده... بتونه شونه ات باشه...اینجور وقتاست که..اینجور وقتا هست که هیچی نیست..هیــچی... حتی اشک هم ياريت نميکنه... اينجور وقتاست که حس می کنی چقدر از مردمان حسابگر بدت مياد... چقدر از دو دو تا چهارتای زندگی نفرت داری.... مدام فرياد ميزنی... ولی هيچکس صداشو نمیشنوه.. اونوقته که میفهمی اینجا نقطه انتهاست...نقطه ای که دیگه جلوتر از اون وجود نداره... آره..اینجا همونجایی هست که همه چی باید تموم شه..یعنی بهتره همه چی تموم شه...
نظرات شما عزیزان:
ایــنجا آخر خــطه
: тαɢƨ
тнємє мσиα