دل شکسته آسمانی
چشمهایت را در چشمهایم خیره کردی و آهسته گفتی دوستت دارم. در آن هنگام که در دلم فریاد می زدم من هم دوستت دارم بیشتر از آن چه که فکرش را می کنی. یکنفر در هـمین نزدیکــی ها شايد خطا كردم ... و تو بي آن كه فكرغربت چشمان من باشي ... نمي دانم كجا تا كي براي چه ولي رفتي ... و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد ... و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت ... و بعد از رفتنت ... رسم نوازش درغمي خاكستري گم شد ... و گنجشكي كه هر روز ... از كنار پنجره با مهرباني دانه بر مي داشت ... تمام بال هايش غرق در اندوه غربت شد و بعد از رفتن تو ... آسمان چشمهايم خيس باران بود ... و بعد از رفتنت انگار كسي حس كرد ... من بي تو تمام هستي ام از دست خواهد رفت ... كسي حس كرد ... من بي تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مُرد ... كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد ... و من با آنكه مي دانم ... تو هرگز ياد من را با عبور خود نخواهي برد ... هنوز آشفته چشمان زيباي توام ... ای کاش می شد برگردی ... ای کاش ... ... دوستت دارم تا ابد
عشق بيداد من باختن يعني لحظه عشق جان سرزمين يعني يعني زندگي پاک عشق ليلي و قمار من مجنون در عشق يعني ... شدن ساختن عشق دل يعني كلبه وامق و يعني عذرا عشق شدن من عشق فرداي يعني كودك مسجد يعني الاقصي عشق من عشق آميختن افروختن يعني به هم عشق سوختن چشمهاي يكجا يعني كردن پر ز و غم دردهاي گريه خون/ درد بيشمار عشق من يعني الاسرار كلبه مخزن اسرار يعني بهت فکر مي کنم،
بهت فکر مي کنم، بهت فکر مي کنم، من او را رها کردم
عشقم f نفس می کشم نبودنت را نیستی هوای بوی تنت را کرده ام می دانی پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است تو نیستی آسمان بی معنیست حتی آسمان پر ستاره و باران مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد تو نیستی و من چتر می خواهم ... هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده... خودم را به هزار راه میزنم به هزار کوچه به هزار در نکند یاد آغوشت بیفتم ...
می بینی میان این واژها چگونه با تو زیسته ام ؟! کاش می آمدیُ این زندگی کاغذی را مچاله می کردی دستم را می گرفتی مرا در آغوشت می فشردی تو چشم هایت را می بستی من پیشانیت را می بوسیدم می رفتیمُ تا آخر دنیا حرف می زدیم باز باران!نه بگویم باترانه
می سرایم این ترانه جوردیگر بازباران بی ترانه دانه دانه می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین،دلشکسته،اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم می دریدم قلب خودرا دور می گشتی تو از من با دو چشم خیس وگریان می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه،بی بهانه زودبرگردی به خانه یادت آید هستی من آن دل تو جار میزد این ترانه باز باران،باز می گردم به خانه
این که نامش زندگیست مرا کشت حیران مانده ام آن که نامش مرگ است با من چه میکند!!
گاهی دلم میخواهد وقتی بغض میکنم خدااز آسمان به زمین بیاید اشک هایم راپاک کند،دستم رابگیرد وبگوید:اینجا آدمهااذیتت میکنند؟ بیا برویم... تو که چشمات خیلی قشنگه تو که چشمات خیلی قشنگه میدونستی که چشات میدونستی که توی میدونستی که نموندی میدونستی که چشامی تو که چشمات خیلی قشنگه تو که چشمات خیلی قشنگه میدونستی همه ی آرزوهامو واسه ی چشم قشنگ تو پروندم رفتش میدونستی که نموندی
میدونستی که چشامی
دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست از تو دلگیرم که نیستی کنارم .. من دارم میمیرم تو کجایی من باز بی قرارم خسته ام از بغض کهنه ی عشق سنگینه تحملش تو صدام خوبه که به یاد تو قانعم میتونم بگذرم از شکوه ها باورش سخته برام ولی من میرمو چیزی ازت نمیخوام اما بدون هر جا برم بعد تو بغض عشق میمونه از تو برام بغض من وا نمیشه تو صدام خدایا یه دریا گریه میخوام ن فهمید اونکه باید میدونست بیشتر از جون هنوز عزیزه برام با جدایی هیچی تموم نمیشه عاشق از عاشقی سیر نمیشه بگو تو اگه عاشق نبودی عاشقت از تو دلگیر نمیشه بغض عشق مونده هنوز تو صدام هنوزم هیچی ازت نمیخوام عاشقت بودمو از عاشقی جز غمت هیچی نمونده برام اما من هنوز به پات مونده ام یه لحظه بی درد نیاسوده ام از جدایی خیلی اگه گذشته اما هنوز به عشقت آلوده ام با جدایی هیچی تموم نمیشه عاشق از عاشقی سیر نمیشه بگو تو اگه عاشق نبودی عاشقت از تو دلگیر نمیشه به نام او... همان كه اشك را مرهم دلها آفريد
شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گلهاي نيلوفر صدا كردم تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم پس از يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس تو را از بين گلهايي كه در تنهاييم روئيد با حسرت جدا كردم و تو در پاسخ آبيترين موج تمناي دلم گفتي: "دلم حيران و سرگردان چشماني ست رويايي..." "ومن تنها براي ديدن زيبايي آن چشمان..." "تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم" همين بود آخرين حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگينت حريم چشمهايم را به روي اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم نميدانم چرا رفتي ؟ نميدانم چرا؟ شايد خطا كردم و تو بي آنكه فكر غربت چشمان من باشي نميدانم كجا؟ تا كي؟ براي چه؟ ولي رفتي..... و بعد از رفتنت باران چه معصومانه ميباريد ببار باران ببار باران اگر نفسی در سینه است ، تو خودت میدانی برای تو نفس میکشم هنوزم دستای گرمت جای امنی واسه گریهست
بارون، من دلم پر از گلایهست هنوزم تو این هیاهو توی این
بغض شبونه
پشت پنجره هنوزم چشم به راهت میشینم
ما دو تا پنجره بودیم گفتی که باید بمیریم
ما هنوزم مثل مرداب مست آینه کویریم
گریه هام حروم شدن کاری بکن
وقتی که به تو رسیدم هنوزم آهو نفس داشت
حالا اما دیگه وقت رفتنه
حالا من موندم و یاد کوچه های خالی و خیس اگه خاموشم و خسته اگه از تو دورِ دورم این چه عشقیـست که در دل دارم من از این عشق چه حاصل دارم میگریزی ز مـــــن و در طلبت باز هم کوشش باطــــــل دارم باز لبهای عطـــــش کرده مـنعشق سوزان تــــــو را میجوید قصه عشق تــــــــو را میگوید بخت اگر از تـــــو جدایـم کرده میگشایم گــره از بخت چه بـاک ترسم این عشـــق سرانجام مـرا بکشد تا به سراپرده خــــــــاک این چه عشقیـست که در دل دارم من از این عشق چه حاصل دارم یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به اسمان نگاه کن کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست اشکهای تو را پاک می کند و دستهایت را صمیمانه می فشارد تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به اسمان نگاه کن و اگر باور داشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف میزنند باور کن که با او هرگز تنها نیستی هرگز فقط کافی است عاشقا نه به اسمان نگاه کنی......
: тαɢƨ
چــیزی
به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است
خیالـــت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببــند
یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا
تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد...
: тαɢƨ
: тαɢƨ
: тαɢƨ
مي زنم زير ِ گريه...
يه لبخند ِ عميق مي زنم...
زندگي قشنگ ميشه...
فقط وقتي بهت فکر مي کنم....
امشب باز هم اونقدر دلم شکست که حس کردم بايد شاعر بشم
واژه اي به نام "عشق"اونقدر دلمو به درد آوردکه درمانش فقظ گريه بود ..
کاش هيچ اي کاشي در زندگي هامون نبود
: тαɢƨ
وچقدر سخت است که عزیزترینت را رها کنی !
آن قدر او را دوست دارم
...
که او را رها می خواهم
رها از تمامی بندهاو زنجیرها!
هرچند او هیچگاه در بند من گرفتار نبود
و هیچگاه به خاطرهمیشه بودن با او
برای او بندی نساختم....
: тαɢƨ
: тαɢƨ
: тαɢƨ
: тαɢƨ
: тαɢƨ
: тαɢƨ
رنگ چشمات خیلی عجیبه
تو که این همه نگاهت
واسه چشمام گرم و نجیبه
رنگ چشمات خیلی عجیبه
تو که این همه نگاهت
واسه چشمام گرم و نجیبه
شکل یه نقاشیه که
تو بچگی میشه کشید
میدونستی یا نه
میدونستی یا نه
چشمای تو
رنگین کمونو میشه دید
میدونستی یا نه
میدونستی یا نه
دلمو خیلی سوزوندی
چشاتو ازم گرفتی
منو تا گریه رسوندی
همه ی آرزوهامی
میدونستی که همیشه
تو تموم لحظه هامی
رنگ چشمات خیلی عجیبه
تو که این همه نگاهت
واسه چشمام گرم و نجیبه
رنگ چشمات خیلی عجیبه
تو که این همه نگاهت
واسه چشمام گرم و نجیبه
میدونستی یا نه.. میدونستی یا نه
میدونستی که جوونیمو واسه چشم عجیب تو سوزوندم رفتش
میدونستی یا نه.. میدونستی یا نه
دلمو خیلی سوزوندی
چشات و ازم گرفتی
منو تا گریه رسوندی
همه ی آرزوهامی
میدونستی که همیشه
تو تموم لحظه هامی
: тαɢƨ
آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام
آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست
میدونی جز تو کسی رو ندارم .. باورم نمیشه اینقدر آسون رفتی از کنارم
: тαɢƨ
: тαɢƨ
: тαɢƨ
که دلتنگم....مثال مرده بی رنگم
کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد
که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد
ببار باران
بزن بر شیشه قلبم....بکوب این شیشه را بشکن
که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد
ببار باران
که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش
ببار باران
درخت و برگ خوابیدن
اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن
ببار باران
جماعت عشق را کشتن
کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن
ولی باران ، تو با من بی وفایی
توهم تا خانه ی همسایه می باری
و تا من
میشوی یک ابر تو خالی
ببار باران
ببار باران.......که تنهایم
: тαɢƨ
برای تویی که تمام وجودم هستی ، تویی که به خاطرت گذشتم از همه چیز ، بی تو جای من در اینجا نیست
تمام قلبم خلاصه میشود در عشق تو ، تمام نگاهم فدا میشود در عمق چشمان تو ، بی وفا نشده ام که روزی دل بکنم از دنیای عاشقانه تو
دنیایی که درونش آرامم ، تا تو باشی من نیز تنها با تو میمانم ، تا با هم برسیم به آرزوهایمان، تا نشود حسرت رویاهایمان
اگر نفسی در سینه است ، تو هستی که بودنت برایم زندگی دوباره است
در این لحظه و همه لحظه ها ، در اینجا و همه جا تو هستی در خاطرم ، تا چشم بر روی هم گذاشتم فهمیدم که بدجور عاشقم! چون در همان لحظه که چشمانم را بسته بودم باز هم تو را دیدم که میدرخشی برایم…
میشود از نگاهت احساس کرد که تو چقدر با وفایی ، قدر دلم را میدانی ، هیچگاه تنهایم نمیگذاری،از این احساس بود که احساست کردم ، تو را دیدم و درکت کردم ، تا اینکه دلم عاشقت شد ، دلم به لرزه افتاد و دنیا ، شاهد این عشق بی پایان شد….
من همه احساستم برای تو است ، ای با احساس من ، همه وجودم مال تو است ، برای تو که تمام وجودم هستی ….
بیا تا همچنان برویم ، این راه مال من و تو است ، بیا تا با هم بدویم تا برسیم به جایی که تنها من و تو باشیم ، جایی که سکوت باشد و تنها صدای نفسهایمان …
لحظه ای حس کن این رویای عاشقانه مان
: тαɢƨ
تو قشنگی مثل
من و گنجشکای خونه دیدنت عادتمونه
ای که بیتو خودمو تک و تنها میبینم
دیوارا همه خراب شد ولی ما هنوز اسیریم
ما همونیم که میخواستیم خورشیدو با دست بگیریم
چشم من بیا منو یاری بکن
هنوزم چلچله انگار تو چشاش غم قفس داشت
جاده اسم منو فریاد میزنه
یاد خونه ای که دیگه خیلی وقته مال ما نیست
تکیه کن به من غریبه من یه کوه پُر غرورم
: тαɢƨ
میطپد قلبمــــو با هر طپشـی
: тαɢƨ
: тαɢƨ
тнємє мσиα